كلام دكتر قانعی‌راد همچنان در گوشم طنین‌انداز است كه در یكی از آخرین تماس‌های تلفنی كه با هم داشتیم بسیار با حسرت و تاكید به من گفت، از وقتت خوب استفاده كن. او بسیار با حسرت سخن می‌گفت، زیرا آنقدر ایده و كار و انگیزه داشت كه می‌خواست آنها را منتشر كند، اما وقت كافی نیافت و بیماری مهلك به او فرصت نداد كه كارهایش را دنبال و منتشر كند. واقعیت این است كه وقت بسیار تنگ است و ما هیچ تضمینی نداریم كه عمر طولانی داشته باشیم. این نگرانی سبب می‌شود كه تصمیم گرفته‌ام، بعضی كارهایی كه در ٢٥ سال گذشته انجام داده‌ام و تاكنون منتشر نشده را به سرعت منتشر كنم، حتی اگر كیفیت عالی و مطلوبی نداشته باشد. نگاه كمال‌گرایانه نیز به این موضوع ندارم. در سال گذشته ٨-٧ كتاب از من منتشر شد و اگر عمری باشد در یكی- دو سال آتی نیز همین روند را طی خواهم كرد. ما در نظام دانشگاهی ضعیف ایران دوران طولانی را تحصیل می‌كنیم و با زحمات زیاد باید برای تربیت فكری و علمی خودمان كار كنیم. من ٢٣ سال در مدرسه و دانشگاه شاگردی كردم و روزی كه از رساله دكتری دفاع كردم و مدرك گرفتم، به خودم گفتم تازه باید دانشجویی بكنم، یعنی كار علمی و مطالعات اصلی از آن زمان به معنای دقیق‌تر شروع شد؛ به عبارت دیگر، نظام دانشگاهی ما بسیار ضعیف است و برای اندوختن بیشتر باید تلاش بیشتری كنیم و در نتیجه زمان برای ارایه بسیار محدود است. مساله دانشگاه كه در كتاب حكایت دانشگاه به آن پرداخته‌ام، موضوع تخصصی كار پژوهشی من نیست. موضوع تخصصی كار من در وهله اول جامعه‌شناسی دین، در مرتبه دوم جامعه‌شناسی فساد و در مرتبه سوم جامعه‌شناسی خانواده است. اما به دلیل تعهدات انسانی، به عنوان یك انسان دانشگاهی، نمی‌توانم نسبت به محیطی كه در آن زندگی و كار می‌كنم، یعنی دانشگاه، بی‌اعتنا باشم و در نتیجه لازم دیدم راجع به مسائلی كه در آن می‌بینم، بنویسم، نه به عنوان كار علمی بلكه به عنوان طرح ایده‌هایی كه مورد بحث و گفت‌وگو قرار بگیرد. بر این اساس بخش عمده‌ای از این كتاب نیز روایت تجربه‌های زیسته است، یعنی آنچه در دانشگاه زندگی كردم و دیدم و كوشیدم آنها را به مفاهیمی بدل كنم. عنوان «حكایت دانشگاه» نیز اشاره به همین تجربه‌های زیسته دارد. بعضی ایده‌هایی كه در این كتاب به آنها پرداخته شده، مثل تجاری شدن آموزش عالی، زمان بیشتری را به خود اختصاص داده است. همچنین در این كتاب به برخی آسیب‌هایی كه در كار همكارانم دیده‌ام یا در زندگی دانشگاهی آنها را تجربه كرده‌ام، به صورت گستاخانه پرداخته‌ام، تا جایی كه گاه سبب دلخوری و ناراحتی استادان و همكارانم شده است؛ به گونه‌ای كه برخی از آنها با من قطع ارتباط كرده‌اند، مثل بحث شغل دانشگاهی، اختاپوس‌های دانشگاهی و... كه حاصل سال‌ها تجربه زیسته هم به عنوان دانشجو و هم به عنوان معلم در دانشگاه بوده است. قبول دارم كه گاهی زبان گزنده و برخورنده است و قطعا عده‌ای از همكاران و استادان را ناراحت می‌كند. عمده نگرانی من در این كتاب، مساله زیست دانشگاهی است، یعنی زیست دانشگاهی دانشجویان و مهم‌تر و پررنگ‌تر از آن در زیست دانشگاهی استادان در ایران است. به نظر من پرداختن به این زیست دانشگاهی استادان بسیار اهمیت دارد. متاسفانه استادان دانشگاه در ایران تا حد كارمندان اداری دچار تنزل و روزمرّگی شدید شده‌اند و این موضوع به طور جدی مورد نقد قرار گرفته است. برخی همكاران دانشگاهی نیز متاسفانه به تدریج در نقش شومن‌های دانشگاهی ظاهر می‌شوند. این هم موضوعی است كه من به‌شدت به آن نقد دارم. مساله مهم دیگری كه باید مستقلا به آن پرداخته شود، بحث اقتصاد آموزش عالی است. البته این موضوع با تجربه زیسته من ارتباط مستقیمی نداشته است، اما به هر حال موضوع مهمی است. امروزه آموزش در ایران قلمرویی از فعالیت اقتصادی شده است و این موضوع هم در آموزش و پرورش و هم در آموزش عالی مشهود است. قطعا تجاری شدن دانشگاه فرصت‌هایی را برای این امر فراهم كرده است. ضعف نظارت دانشگاهی نیز سبب شده كه این اقتصاد آموزش به شكل آسیب‌شناختی فربه شود. وقتی دانشگاه پولی می‌شود، كسانی می‌توانند صندلی دانشگاه را بخرند كه پول دارند. این امر سبب می‌شود كسانی كه پول‌دار می‌شوند، ارتقای منزلتی و موقعیت شغلی بهتری پیدا می‌كنند و مراتبی در جامعه می‌یابند كه محرومینی كه فاقد امكان آموزش در نظام دانشگاهی تجاری هستند، به آنها دست نمی‌یابند. به این ترتیب دانشگاه در جامعه نابرابری ایجاد می‌كند، زیرا كسانی كه پول دارتر هستند، قطعا راحت‌تر می‌توانند مدارك دانشگاهی را ابتیاع كنند. مساله دیگری كه در این كتاب به آن نپرداختم اما اخیرا برایم مساله شده است، مساله فقدان سنت دانشگاهی و موضوع خاطره‌زدایی از دانشگاه است. یكی از جنبه‌های دیگری تجاری‌سازی این است كه یك ساختمان، به یكباره به دانشگاه بدل می‌شود و در واقع امری به نام سنت دانشگاهی وجود ندارد. ما وقتی در دانشگاه تهران درس می‌خواندیم، جای‌جای دانشكده آكنده از خاطرات بود و یك سنت دانشگاهی شكل گرفته بود. اما الان تجاری‌سازی باعث می‌شود كه امری به نام سنت دانشگاهی شكل نمی‌گیرد و انباشتی از خاطراتی كه به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود، با جابه‌جایی مداوم ساختمان‌هایی كه عناصر زندگی دانشگاهی در آنها وجود ندارد، پدید نمی‌آید. جامعه‌شناس